فرشتگان مرگ part:13

Part:13
کوک. پاهاشو دور کمرم حلقه کردم و به سمت ماشین خودم رفتم...
ات. داشت رانندگی میکرد اما هنوز توی بغلش بودم
با متوجه شدن اینکه الان جام امنه سرمو روی سینش گذاشتم و خوابم برد
تهیونگ. روی صندلی گذاشتمش و خودمم سوار شدم خواستم کمر بندشو ببندم که گفت
اکوما. چرا نجاتم دادی؟*خیلی آروم جوری که به سختی صداشو شنید
تهیونگ. خون کنار لبشو پاک کردم و همزمان گفتم
ته. هیش بعدا حرف می‌زنیم بخواب
اکوما‌. آروم سرمو تکون دادم
"ویو راوی"
دو پسره داستان نمیدونستن چی باید جواب میدادن
باید میگفتن که عاشقشون شدن؟
باید میگفتن که با دیدنشون توی این وضعیت قلبشون تیر کشید؟
نه مغزشون اجازه ی همچین کاری نمی‌داد
بعد از اینکه به عمارت رسیدن جفتشون پیش دکتر شخصی شون رفتن(دکتر هان دکتر گروگانا بود الان رفتن پیش دکتر خودشون)
تهیونگ اکوما رو روی تخت گذاشت و سعی کرد خونسرد باشه

ویو کوک
چند دقیقه از رفتن سوجون میگذشت گفتش تا چند ساعت دیگه بهوش نمیاد از پشت بغلش کردم چرا تاحالا دقت نکرده بودم اینقدر خوشگله‌‌...

پارت جدید گیلیگیلی
(قراره یک نفر بمیره گیلیگیلیییی)
اهم اهم اصلا اسپویل نکردم

#جونگکوک#تهیونگ#bts#جیمین#یونگی#جین#نامجون#جیهوپ
دیدگاه ها (۲۵)

فرشتگان مرگ part:14

فرشتگان مرگ part:15

فرشتگان مرگ part:12

فرشتگان مرگ part:11

"سرنوشت "p,20...زنی رو توی عمارت دیدم که بچه ی گوگولی و خجال...

گل وحشی منپارت ۶ ویو اتخیلی واقعا درد داشتم که تهیونگ از اتا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط